در کتاب کیمیاگر خوندم که هرکسی که پاشو به کویر میزاره ،میتونه زاویه دیدشو تنها با نگاه کردن به افق های دور دست بالاببره.. وقتی این کتابو دوم دبیرستان خوندم با خودم گفتم اگه یه بارم بشه میرم به یه کویر که آرامش و صبرشو یاد بگیرم..من میخواستم بهتر باشم.. تازه بعد از یه مدتی هم فیلم خیلی دور خیلی نزدیکو دیدم .. فهمیدم که کویر نماد سفره..اینم فهمیدم که کویر جای موندن نیست.. جای رفتنه.. این دفعه با خودم گفتم اگه یه بار کویرو از نزدیک ببینم شانس آوردم... ولی سرنوشت منویه چند سالی مهمان کویر کرده...فکر میکنید که بهترین جا برای شناخت خودمون، شب های کویری باشه...
... خب کویر یه جایی بی آب و علفه... البته کویر ما هم آب داره و هم علف... البته آبش یه کمی مزه دریا رو میده..
برای اولین بار وقتی تو کویر بارون بارید، فهمیدم که این بارون تمام غم و غصه رو با خودش می شوره و می بره... هر وقت داری ناامید میشی میاد.. امیدوات میکنه و زودم تموم میشه و میره..انگار سرش شلوغه... برای اولین بارم وقتی تو کویر برف بارید من تو کلاس بچه های مدیریت بودم.. برف و کویر مگه میشه با هم جمع بشن...
salam . . mamnoon ke be vebam sar zadi . . . tabrik migam veb to ham ghashangi dari. . . man reshtam hesabdarie . . . chi shode mikhay hesabdari yad begiri?
سلام آقای مالکی نژاد مرسی که لطف دارین...یه ماه دیگه میام سمنان.. امیدوارم منو راهنمایی کنین...
خوشحالم که بهتون خوش میگذره تو طرح ضیافت ... منم دوست داشتم بیام اما نشد
التماس دعا..
سلام خیلی بانمکه...
سلام چه جالب
من به حسابداری علاقه ندارم ولی منم جذب کرد به کارت ادامه بده
سلام همون خب باید انگیزه داشت.. منم میخوام یه جوری خودمو درست کنم...